انا وکتاب
دختر گلم به کتاب علاقه ی زیادی داره اولین کتابهای انا :علامت استاندارد -حسنی بلا -صداهای اطراف ما-شنگول منگول-لک لک ها ولاک پشت عزیزدل مامانی وقتی کسی به خونه ی ما میاد کتابهاش رو میبره تا مهمونمون براش بخونه به شکلهای کتابها علاقه ی زیادی داره مخصوصا کتاب صداهای اطراف ما امیدوارم همیشه اهل مطالعه باشی گلم من یه کتاب دارم پراز گل وستاره یه خونه عروسک هزارتا قصه داره ...
نویسنده :
مادر
16:18
چهار شنبه سوری 91
اون روزبابایی یه اتیش بزرگ درست کرد انا وقتی نگاه میکرد چشاش برق میزد همه ازرو اتیش پریدن اقاجون عموها بابا عزیز مامان چندتا ابشار خریده بودن وقتی اونا رو روشن میکردن انا دست وپاهاشو تکون میداد دست میزد شادی همراه باترس داشت دخترم امیدوارم زندگی ات مثل اتش گرم وروشن باشد
نویسنده :
مادر
17:11
13بدر 92
انا جون ما که امسال بهار میتونست کامل راه بره میدوید فرشته کوچولوی ما خیلی خوشحال بود همه مراقب اناجون بودن که یه وقت زمین نخوره .مدام میگفت منو سوار تاب کنید بهش میگفتیم خطرناکه قبول نمیکرد یه کم سوار شد خلاصه بعد از بازی دخملم گرسنه شد ماهم جوجه کباب کرده بودیم اونم کمی خورد بعد همه که رفتن والیبال بازی کنن خانوم گفت توپ من میخوام یا میومد وسط بازی رو بهم میزد برگشتنی خانونم کوچولو اونقدر خسته شده بود که خوابش برد ...
نویسنده :
مادر
16:50
تیپ عید92
اینا لباسهای عیدمه میخوام زیباترین پرنسس من باشم دارم با بابایی میرم عید دیدنی ...
نویسنده :
مادر
16:20
سفربه سراب
روز پنج شنبه با مامان وبابا وعمو ابراهیم وزن عمو به سراب رفتیم .اونجا خیلی خوش گذشت .ناهار خوردیم بعد به بازار رفتیم .من همش میدویدم تازه ازاونجا یه بعبعه ای خریدم که مراقب من بود وقتی میخوردم زمین میافتادم رو اون . ازاون کمی خرید کردیم تازه از اونجا من واسه خودم گیره خریدم.عصر به به خونه برگشتیم ...
نویسنده :
مادر
16:10
انا در کیف بابا
من چهارماهه هستم
عکسهای اتلیه
من میخوام ژست بگیرم انا در کفش قرمز خدایا دخترم چقدر زیباست مثل فرشته هاست ...
نویسنده :
مادر
13:09