اناانا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

ائل اناسی

روزدخملها

سلام به همه ي فندقي ها روزتون مببببباااااااااااركككك  يه دست خوشگل به افتخار همه دخملها همگي بگين مبارك  سلام به روي ماه دخترم كه شده همه ي زندگي مامان وبابا دختر گلم پرنسس زيبايم روز دختر بهت تبريك ميگم وميبوسمت دخترم بابا هنوز ازمسافرت برنگشته ولي بهت زنگ زد تبريك گفت وهديه برات خريده وميخوام بگم دخترم توهمه ي زندگي مون هستي               دوووووسسسستتت دارييييم           ...
18 شهريور 1392

دلتنگی برای بابا

دخترمامانی چندروزپیش که باباش به مسافرت میرفت حسابی مریض شد شب بود که دیدم داره حالش بهم میخوره تا صبح بالاسرش نشستم وبیدار بودم چندین دفعه حالش بدشد صبح که شد بردم دکتر دکتر بهش دوتا امپول زد دخترم خیلی گریه کرد اوردیم خونه کمی بهترشد عصري كه كلي مهمون برامون اومده بود دوباره حالت بد شد به دكترش زنگ زدم وهمه چيزرو براش گفتم واون براش قطره تجويز كرد . اقاجون رفت وبراش قطره رو تهيه كرد .دخترم بعد از استفاده قطره حاش بهتر شد   خدايا توخودت حافظ ونگهبان دخترم باش وقتي اون مريض ميشه من ميميرم خدا گل باغ زنگي ام را به توميسپارم الهي به خاطر نعمت هايت به درگاهت شكرميكنم     ...
18 شهريور 1392

شیرین زبونی

آنادخترگل مامانی روز به روز بزرگتروزیباتر میشه وشیرین زبونیش دیگه دل ازهمه میبره  وقتی میخواد منو صدا کنه میگه مامان اگه یه وقتی حواسم بهش نباشه وبهش جواب ندم با عصبانیت میگه مینا زن عموی من که تازه زایمان کرده واسم پسرشون رو غلامرضا گذاشتن انا خانم یا میگه بریم خونه ی نی نی یا زنگ بزنیم به نی نی صحبت بکنیم این اناخانم حسابی بچه ها رو دوست داره چون خودش دوست داشتنی ترین بچه ی دنیاست               ...
6 شهريور 1392

حیاط خونه مادر بزرگ

آنا خانم عاشق حیاط مادربزرگ مامان چون اونجا میتونه بدوه و روی  چمن ها بخوابه آب بازی کنه وکلی بازی که وقت برگشتن لباسهاش کاملا کثیف میکنه این یه عکس گلم که توحیاط قبل از شروع بازی   دختر گلم دوستت دارم     ...
6 شهريور 1392

کتاب مخصوص آنا

اون روز زن عمو معصومه برای انا کتابی خریده که به نام اناست اخه دخترگل من کتاب خیلی دوست داره مخصوصاشعر امیدوارم همیشه اهل کتاب باشی ...
31 تير 1392

اناجونی درحال گردش

دختر مامانی دنبال حشرات در چمنزاره عسل خانم برای مامانش گل اورده قربونت گلکم   دوربین که میبینه میخواد اون روز باعمو ابراهیم وزن عمو به گردش رفتیم که انا خانم یه جا بند نبود   ...
30 تير 1392

یک مدت دوری

سلام به همه دوستان ازاینکه یه مدتی نتوانستم درخدمتتون باشم معذرت میخوام آناخانمی در این مدت حسابی بزرگ شده وتغییرات زیادی کرده شیرین زبان تر شده ودایره لغاتش بیشتر شده مثل  ماما بابا  اینجا  عمه عزیز امینی(عمووزن عمو) دردر  قاقا    قام قام (ماشین) وتازه که خاله اش برای مدتی به خونه ی ما اومده آله(خاله)   بای بای  افویی دارم (اهویی دارم) .................. دخترم واکسن هجده ماهگی راهم زد که کلی هم مریض شد تب کرد ولی دختر قوی من مقاومت کرد دیروز هم موهاش راهم کوتاه کرد ومثل ماه شد       ...
17 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ائل اناسی می باشد